آرمانی آرمانی ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

آرمان آرزوی قشنگ ما

آرمان در دربند

پنج شنبه برای شام رفتیم دربند خیلی هوا سرد بود اونجا هم که رسیدیم باد شدیدی میومد با این حال که کرسی داشت ولی گرم نشد. پسملک یخ زده من بچه ام از بس گرسنه شده بود دائم سراغ پیتزا مسگوس (مخصوص)رو میگرفت وقتی هم که میدید خبری از غذا نیست نون می خواست یعنی یه بار میگفت پیزا مسگوس یه بار می گفن نون میخوام. من هم که فکر گرسنگی آرمان رو می کردم کم طاقت تر از آرمان می شدم وقتی غذا رو سفارش دادیم گفتم پیش غذامونو خیلی سریع بیارن آخه پسرم تحمل نداره و ساعت شامش دیر شده(برنامه شام خوردنمون رو عوض کردیم چند شبی هست که عادت کردیم ساعت ٩ شاممون رو بخوریم در ضمن برنج هم اصلا آخه با شکم پر می خوابیدیم و اضافه وزن رو دقت نمی کردیم)به ای...
25 دی 1390

تولد زهرا

پنج شنبه تولد زهرا بود . با مامانی و سوده و محدثه و مهدیه رفتیم خونه خاله معصومه.بابا هم ماشینو داد به ما تا صبح آرمان خوابیده اذیت نشه و با ماشین بریم .از شانس خوبم هم تا بغلش کردم ببرم تو ماشین بذارم از خواب بیدار شد.ولی خدا رو شکر خیلی خوش اخلاق پا شد.اونجا خیلی به پسر گلم خوش گذشت به زهرا کمک کرد تا کادو هاشو باز کنه بعد هم می گفت به افتخار همه دست بزنید.برای کیک خوردن بسیار کم طاقت بود .ژست می گرفت و عکس مینداخت.  زهلا تبلدت مبالک   ...
24 دی 1390

اینم یه تولد دیگه

رفتیم قنادی تا پسته بخریم آرمانی هوس تولد کرد .دیگه آمار تعداد تولدها آرمانی از دستم در رفته.اینم عکسای نازنینم: این ژست گرفتن جدیدشه نمیدونم کی گفته این ژست قشنگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
24 دی 1390

خونه خاله مهدیه

سه شنبه شام خونه خاله مهدیه رفتیم،آرمانی هم تا دلش خواست شیطونی کرد البته بهتر بگم بازی کرد اگه انرژی خودش رو تخلیه نکنه چه کار کنه.ما هم که کلی کیف کردیم.عکاسی که تو پست قبلی ٢ تا نمونه شو گذاشتم و با بالشتای مبل خونه ساخت ،قطار ساخت ،پله و ...وفوتبال بازی کرد (بازم خدا رو شکر با پلی استیشن) آرمان از کوچیکی اون عروسک بنفش رو که گوشه عکس هست دوست دارشته و داره آرمانی داری برج می سازی؟                پسملک عزیزم پشیمون شد و صندلیش کرد                    &...
18 دی 1390

پیزا مسگوس

خونه مامانی نرگس بودیم آرمان فیلش یاد هندستون کرد.اینجا نشسته بود و به مهسا سفارش پیزا مسگوس داد من هم ترجمه کردم که می گه پیتزا مخصوص میخواد مهسا الکی براش آورد .آرمان هم چقدر جدی می جویید. بعد سفارش آب داد جالب اینکه آب رو هم می جویید.                                         ...
18 دی 1390

کارتون پو و عروسک پو و دوستان

tv کارتون پو رو گذاشته آرمانی هم عروسکای پو خودش رو جمع کرد کنارش و با اونا نگاه می کنه.هر چند وقت یه بار هم با اونا صحبت می کنه.فداش بشم عاشق این کاراش هستم   ...
9 دی 1390

آرمان عکاس

چند روزه آرمان تا دوربین میبینه اجازه عکس گرفتن به کسی نمیده.من مشغول کارام بودم و عبداله هم خواب بود و از هم جا بی خبر و اطلاع نداشت ما یه عکاس کوچولو تو خونمون داریم و داره از تمام لحظات عکس میگیره.آرمان هم تا دلش می خواست از باباجونش عکس گرفت.خداییش هم چه عکسای قشنگی.از همه جای خونه عکس گرفته بود.از تلویزیون اتاق خودش و... عکسای زیر هم یه دونش مال اون روزه بقیه برای سه شنبه شب هست که رفته بودیم خونه خاله مهدیه.     ...
8 دی 1390

تولدهای آرمانی بعد از تولد2سالگی

آرمانی بعد از ١٥ مرداد هر چند وقت یه بار هوس تبلد میکنه اینم مجموعه ای از تبلدای آمانی که به زبون آرمان : تبلدمو بخورم سفارش این تولد رو آرمانی تلفنی به بابا داد.بابا داشت از بانک برمیگشت که برای آرمانی کیک گرفت و تو خونه تولد گرفتیم این تولد رو هم داشتیم میرفتیم خونه مامانی تو ماشین هوس کرد و رفتیم با هم خریدیم این رو هم توی یه روز بارونی به ذهنش زد و ما هم براش گرفتیم اینو هم به خاله مهدیه سفارشش رو داد با هم رفتن خریدن چقدر هم مهدیه رو غرق بوس کرد دو تا دیگه هم داشت ولی عکساشو پیدا نکردم ...
5 دی 1390

بازی های امروز آرمانی

امروز مدرسه نرفتم و کلاس هم که نداشتم با آرمانی تو خونه مشغول بازی بودیم البته آرمان بیشتر تنهایی بازی کرد وخیلی منتظر من نموند. آرمانی اسباب بازی های کوچیک رو بیشتر می پسنده و راحت با اونها چند ساعتی مشغول بازیه. اینجا از من دعوت کرد برم توپ بازی دائم هم میگه گل بیزن وقتی من شوت میکنم خودشو میندازه زمین و آه و اوه میکنه   از بین حیووناش هم بیشتر از همه ببر رو دوست داره بعد خونه سازی و این اثر نتیجه زحمت پسرمه بعد از اون هم ماشین بازی. من ماشین کوچیکاشو ریختم توی کیفش ، آرمانی هم هر دفعه زیپ کیف رو باز میکنه و همه رو سرازیرمیکنه.خیلی از نگاه کردن به بازی آرمانی لذت میبرم. تازه...
5 دی 1390